فرهنگ و تمدن اسلامی

سیاسی فرهنگی عرفانی اجتماعی اقتصادی

فرهنگ و تمدن اسلامی

سیاسی فرهنگی عرفانی اجتماعی اقتصادی

این وبلاگ با هدف فعالیت در زمینه نهضت علمی و فرهنگی ان شاءالله با یاری خدا و حضرت مهدی(عج) شروع به کار می کند...



چند نکته مهم در مورد تحلیل امام خامنه ای به نظر میرسد که باید مورد دقت قرار گیرد؛

1-      مقدمه ی بسیار مناسبی ایشان مطرح کرده اند و آن عبارت است از این که رابطه ی ایران و امریکا از سوی امریکائی ها قطع شده ، نه از سوی ایران!

2-      تسخیر لانه جاسوسی توسط جوانان و دانشجویان انقلابی کار درستی بود. هر چند برخی از آنها در دهه ی 70 از کرده ی خود پشیمان شدند و ژست روشنفکری گرفتند.

3-      در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و زمان حاکمیت تکنوکراتها ، زمزمه ها و زمینه سازی ها برای مذاکره و رابطه با امریکا و از بین بردن قبح آن در جامعه، در درون نظام وجود داشته که قابل تأمل است؛ این نشان دهنده ی فعالیت جریان نفاق در این رابطه و مبارزه ی آنها با مواضع اصولی نظام اسلامی و ولایت و فرهنگ انقلاب اسلامی و کنار زدن و محو کردن آرمان های انقلاب  و ایجاد انحراف در مسیر آن می باشد که هنوز ادامه دارد.

4-      نفس مذاکره ایران به عنوان پرچم دار مبارزه با استکبار با امریکا، تبعات مخربی در جهان مستضعفین داشته و جبهه ی آنان را تضعیف می کند.

5-      حتی پیاده روی وزیر امورخارجه ایران و وزیر امور خارجه امریکا، و نیز تماس تلفنی رئیس جمهور ایران و رئیس امریکا، یک خطای جبران ناپذیر و استراتژیک بود که در دولت یازدهم اتفاق افتاد. البته این عمل ها عمداً انجام شد و این ها در راستای آرمان زدائی از جمهوری اسلامی و در امتداد تفکرات هاشمی رفسنجانی در دهه ی 70 می باشد.

6-      در این تحلیل، استثناء در مذاکره با امریکا مورد اشاره قرار گرفته، یعنی امام خامنه ای روش مذاکره ی در موارد استثناء را تبیین نموده اند که متأسفانه از سوی دولتمردان دولت حزبی یازدهم به آن عمل نشده!

7-      نکته قابل توجه دیگری در مورد فعالیت سیاسی دانشجویان مورد اشاره ی جدی امام قرار گرفته که نشان دهنده ی آن است که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، سیاست هایی در دانشگاهها اتخاذ و عملی شده که دانشجویان را نسبت به مسائل سیاسی، بی تفاوت می کرده.

8-      نکته آخر اینکه جریان نفاق برای کشاندن مردم به سمت پذیرش مذاکره و رابطه با امریکا، ایجاد ترس و رعب با بزرگ جلوه دادن دشمن میکند، در صورتی که ملت ما هرگز از شیطان بزرگ واهمه و ترس ندارند.

امام خامنه ای می فرمایند:

امروزه در عرف سیاستى که امریکاییها آن را هدایت مى‌کنند، قضیه این‌گونه مطرح نمى‌شود. قضیه را این‌طور مطرح مى‌کنند که امریکا مثل همه‌ى کشورهاى دیگر در داخل تهران سفارتخانه‌اى داشت و عدّه‌اى از روى بى‌تربیتى و بى‌اعتنایى به موازین بین‌المللى، ریختند و این سفارتخانه را که خانه‌ى امریکاییها بود، تسخیر کردند و دیپلماتها را دستگیر نمودند. این‌طور، قضیه را در دنیا منعکس مى‌کنند. در حالى که طرح این قضیه به این شکل، خلاف واقع و غلط است. قضیه این‌طور نیست. قضیه این است که دولت امریکا، یک نظام جبّار را در کودتاى بیست‌وهشتم مرداد سال 32، در ایران بر سرِ کار آورد. بیست‌وپنج سال، انواع پشتیبانیها را از آن نظام جبّارِ ظالمِ غاصبِ خائن و فاسد انجام داد. در همان سالِ آخر؛ یعنى تقریباً آخرین سالى که آن رژیم نابجا و نابحق و فاسد بر سرِ کار بود، همان آقایى(کارتر) که امروز در دنیا چهره‌ى مردم دوستى به خود گرفته است و این گوشه و آن گوشه‌ى دنیا، در قضایاى بین‌المللى دخالتهاى بى‌جا و حضور بى‌فایده مى‌کند، رئیس جمهور آمریکا بود. رئیس جمهور دمکراتِ امریکا، در همان حالى که ملت ایران نهایت شدّتها و سختیها را از دست آن رژیمِ فاسدِ غاصب مى‌کشید، به ایران آمد، نان ملت ایران را این‌جا خورد، بر سر سفره‌ى رنگین غاصبان حکومت در ایران نشست و لذّتهایش را برد، بعد هم با حالت سرمستى، ایستاد و اعلام کرد که: «ایران صاحب بهترین حکومتهاست. امن‌ترین جاهاست و اینها که بر سرِ کارند، بهترین حکّامند!» انگار نه انگار که دستِ شاه تا مِرفق به خون این ملت آلوده است.

این کار را امریکاییها کردند. بعد از مدّتى هم در مثل چنین روزى یک‌عدّه دانش‌آموزان و نوجوانان ما این گلهاى هنوز درست باز نشده را پرپر کردند. این ضربه را، اوّل آنها وارد آوردند. با همه‌ى اینها، ملت ایران نجابت به خرج داد: وقتى که انقلاب پیروز شد، در این‌جا هیچ‌کس به امریکاییها صدمه‌اى نزد؛ آنها را اذیّت نکردند؛ سفارت را از آنها نگرفتند. آنها را روانه کردند؛ با احترام به خانه‌ى خودشان رفتند. کسى کارى به کارِ آنها نداشت. عدّه‌اى از آنها هم در داخل سفارت ماندند. لکن شروع به توطئه کردند: تماس با مخالفین انقلاب؛ درس دادن به عناصر پس مانده و وامانده‌ى رژیم پهلوى که در این‌جا از ادامه‌ى حیات مأیوس شده بودند. خوب؛ ملت ایران هوشیار است. ملت ایران غافل نیست و مى‌فهمد که قضیه چیست.

جوانان دانشجو، در روز سیزدهم آبان 58 که راهپیمایى مى‌کردند، رفتند این ماده‌ى فساد را از بین بردند. قضیه این‌گونه است. من امروز عرض مى‌کنم که این کار دانشجویان ما در سال 58 یکى از بهترین کارهایى بود که در این انقلاب انجام گرفت. مبادا تلقینهاى یک عدّه آدمهایى را که به اعتقاد بنده تعریف واقعى از آنها این است که «انسانهاى سطحى و ضعیفى هستند» باور کنید. نمى‌خواهیم بگوییم اینها وابسته‌اند. نمى‌خواهیم بگوییم مغرضند. نه! ضعیفند. انقلابها را هم غالباً ضعیفها از بین برده‌اند. کشورها را هم ضعیفها به بادِ فنا داده‌اند. ملتهاى نیرومندِ پرقدرت را هم غالباً ضعیفها و زبونهایى که بر مراکز قدرت دست پیدا مى‌کنند، از بین مى‌برند. یک عدّه ضعیف، امروز نیایند وسوسه کنند و طورى شود که جوان ما، دانشجوى ما، با خودش فکر کند: «این چه کارى بود که لانه‌ى جاسوسى را تسخیر کردیم؟!» نه آقا! یکى از بهترین کارهایى که در انقلاب ما شد، همان کار بود. امام یک جوان نبود که شما بگویید «احساساتى شد و حرفى زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیا دیده‌ى مجرّب، با دید نافذ خود، آن‌طور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل کرد. پس امام، به حقیقتى پى برده بود که این را گفت. ما نیز همان را - نه فقط از روى تبعیت؛ بلکه از روى احساس، از روى بینش و از روى منطق تأیید و تصدیق مى‌کنیم.

یکى از بهترین کارها، همان کار بود. چرا؟ به خاطر این‌که عمدتاً بعد از جنگ بین‌الملل دوم، انقلابهاى متعدّدى در سرتاسر عالم به وقوع پیوست. در آفریقا، در آسیا، در اروپا، خیلى کشورها حکومتهاى خودشان را از دست دادند. این کشورها دو دسته بودند: بعضى، کشورهایى بودند که خودشان را دربست به بلوک شرق؛ یعنى به روسها و یا بعدها به چینیها تسلیم کردند و وابسته‌ى آنها شدند. ما در این پانزده سال عمرِ جمهورى اسلامى، که خداى متعال فرصت داد خیلى از مسؤولان دنیا را از نزدیک ببینیم، دیدیم در این کشورها، حتّى عقلا و مدبّرینشان، این‌طور باورشان آمده بود که باید وابسته به تشکیلات شرق باشند و آینده‌ى عجیب و غریبى را که دو سال پیش اتّفاق افتاد ، اصلاً احتمال نمى‌دادند.

یک‌عدّه که این‌طور شدند؛ زیر چتر کمونیستها و بلوک شرق رفتند و جزو یک خانواده شدند. آن هم عضو درجه‌ى دوى آن خانواده، نه عضو درجه‌ى یک. یک دسته اینها بودند، که انقلابهایشان و زحمات مردمانشان واقعاً هدر رفت. آن همه فداکاریهاى مردم، در حقیقت ضایع و باطل شد. دسته‌ى دیگر کشورهایى بودند که اگر ارتباطى هم با بلوک شرق داشتند، این ارتباط، آن چنان مستحکم نبود. بعد، عمدتاً امریکاییها، شروع به نفوذ در داخل اینها کردند. اراده‌ى مردم، اراده‌ى رهبران و عزم عمومى ملتها را، طورى تغییر دادند که بتدریج، انقلابى که انجام شده بود، صددرصد به حال اوّل برگشت و بلکه به شکل بدتر درآمد. نمونه‌هاى این را در کشورهایى از آفریقا و جاهاى دیگر داریم؛ که بنده بنا ندارم از آن کشورها اسم بیاورم.

اگر به تاریخ سى، چهل سال اخیر نگاه کنید، این کشورها را مى‌بینید که به رژیم امریکایى وابسته شدند. از چه راهى؟ یا از راه مرعوب کردن، یا تطمیع کردن، یا محتاج کردن و یا فشار وارد آوردن. انواع فشارها را روى این کشورها و ملتهاى مستقل وارد مى‌کردند. آنها هم رابطه را به کلّى قطع نکرده بودند. سفیر هم بود، مسؤولین امریکایى هم بودند. وسوسه مى‌کردند، مى‌رفتند، مى‌آمدند و حتّى دل رهبران انقلابها و رهبران ملتها را خالى مى‌کردند. آنها را مى‌ترساندند، مرعوبشان مى‌کردند، و کسى که مرعوب شد، با اندک تشرى مى‌شود او را از میدان خارج کرد.

این سرنوشتِ اگر نگوییم همه اغلبِ انقلابهاست. آنچه که ما از نزدیک دیدیم، آنچه در خبرهاى همزمان در دنیا خواندیم یا چه قبل از انقلاب، چه دنباله‌هایش هم، بعضى در بعد از انقلاب دیدیم، همین بود. عامل این برگشتن چه بود؟ این بود که آن پیوند تحمیلى میان قدرت فائقه‌ى حکومت متجاوز و مستبد امریکا با این کشورها، منقطع نشده بود. چون رابطه‌اى برقرار بود، آن رابطه، خود موجب مى‌شد که طرفِ قویتر، از آن رابطه استفاده کند و مدام روى طرف ضعیفتر در مجالس مذاکره، پشت میزها، در معاملات گوناگون فشار بیاورد تا بالاخره وادارش کند که میدان را به نفع او خالى کند. قضیه‌ى لانه‌ى جاسوسى، این آخرین رشته‌ى ارتباط ممکن را بین انقلاب و امریکا برید و قطع کرد. این، خدمت بزرگ و ذى‌قیمت را به انقلاب ما کرد! ممکن است جوانانى که در آن لحظه رفتند و آن اقدام را کردند، دنباله‌هاى عمیق و داراى درجات گوناگون آن کار را، آن روز ندیده بودند. احتمال این هست. جوان از روى ایمان و احساس خود، کارى را انجام مى‌دهد. اما خداى متعال، در آن کار، این برکتهاى بزرگ را قرار داده بود. چون کارى از روى ایمان و اخلاص بود و خداى متعال همیشه روى کارهایى که از روى ایمان و اخلاص است، تأثیرات بزرگى قرار مى‌دهد. این را بدانید: هر کارى را شما از روى اخلاص بکنید، خدا به آن برکت خواهد داد. هر کارى راکه از روى حسابگریهاى مادّى بکنید، متزلزل است. ممکن است به نتایجى برسد؛ خیلى از اوقات هم به نتیجه نمى‌رسد. به‌خلاف آن کارى که از روى ایمان و اخلاص، براى خدا، انجام مى‌دهید؛ که «من کان للَّه کان اللَّه له ». هر کس براى خدا باشد، قدرت الهى در خدمت او قرار مى‌گیرد و به او کمک مى‌کند. قضیه‌ى سفارت از این قبیل بود و آن رابطه را قطع کرد. بعد از آن، تا امروز که پانزده سال از پیروزى انقلاب و چهارده سال از قضیه‌ى لانه جاسوسى مى‌گذرد، هنوز که هنوز است، امریکاییها تلاششان این است که همان رشته‌ى باریکى را که با حادثه‌ى تسخیر لانه‌ى جاسوسى قطع شد، دوباره برقرار کنند. هنوز آن تلاش را مى‌کنند. چرا؟ براى این‌که از همان رشته‌ى باریک، طرف قدرتمند براى تحمیل خواستهاى خود با طرف ضعیف استفاده مى‌کند. اظهارات امریکاییها را ببینید! امروز و دیروز، رئیس جمهور دمکرات و رئیس جمهور آن طرفى  و رجال گوناگون امریکا، همه این حرف را مى‌زنند که عرض مى‌کنم. هیچ کدام نمى‌گویند: «ما مى‌خواهیم با ایران رابطه برقرار کنیم.» نه! صحبت رابطه که مى‌شود، بنا مى‌کنند شرط و شروط گذاشتن؛ که اگر چنین بشود، اگر چنان بشود! بنده یک وقت گفتم که بین حرف ما و حرف امریکاییها، از زمین تا آسمان فاصله است. ما مى‌گوییم: «شکل اینها را نمى‌خواهیم ببینیم. رابطه با اینها را تا آخر نمى‌خواهیم داشته باشیم.» آنها مى‌گویند: «اگر مى‌خواهید با ما رابطه داشته باشید، باید این کار را بکنید؛ آن کار را بکنید!» اصلاً چه نسبتى بین این دو حرف است؟! گویا با کشورى صحبت مى‌کنند که آن کشور ده تا واسطه جلو انداخته است که «با شما مى‌خواهیم رابطه داشته باشیم.» شرط مى‌گذارند! چه شرطى، آقا؟ ما شرط داریم براى رابطه با کشورى که آن همه فجایع پشت سر و در تاریخ آن وجود دارد. شرط ما، توبه‌ى آن کشور است. شرط ما، قطع آن همه فاجعه آفرینى براى دنیاست. حال شما مى‌آیید براى ما شرط مى‌گذارید؟! رابطه را مشروط مى‌کنند، اما مذاکره را غیر مشروط! درست توجّه کنید!

بنده دلم مى‌خواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتّى دانش‌آموزان مدارس روى این ریزترین پدیده‌هاى سیاسى دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلى هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دستهایى را که تلاش کرده‌اند و مى‌کنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسى کنند. کشورى که جوانانش سیاسى نباشند، اصلاً توى باغ مسائل سیاسى نیستند، مسائل سیاسى دنیا را نمى‌فهمند، جریانهاى سیاسى دنیا را نمى‌فهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشورى مى‌تواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟! بله؛ اگر حکومت استبدادى باشد، مى‌شود. حکومتهاى مستبد دنیا، صرفه‌شان به این است که مردم سیاسى نباشند؛ مردم درک و تحلیل و شعور سیاسى نداشته باشند. اما حکومتى که مى‌خواهد به دست مردم کارهاى بزرگ را انجام دهد؛ نظام را مى‌خواهد با قدرت بى‌پایان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چیز نظام مى‌داند، مگر مردمش بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجویش مى‌توانند غیر سیاسى باشند؟! مگر مى‌شود؟! عالِمترین عالِمها و دانشمندترین دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سیاسى نداشته باشند، دشمن با یک آبنبات تُرش مى‌تواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش کند، و در جهت اهداف خودش قرار دهد! این نکات ریز را، باید جوانان ما درک کنند.

امریکا مى‌گوید: «بیایید مذاکره کنیم.» نمى‌گوید: «بیایید رابطه برقرار کنیم.» مذاکره یعنى چه؟ یعنى آن پیوندى را که جمهورى اسلامى قطع کرد و برید و همان موجب شد که تمام عواطف صادقانه‌ى ملتهاى دنیا به این نظام جلب شود، این را دو مرتبه برقرار کند. یعنى در درجه‌ى اوّل، یک ضربه‌ى نمایان به جمهورى اسلامى بزنند؛ و از آن‌جا که تبلیغات هم در دست آنهاست، در دنیا منعکس کنند که «جمهورى اسلامى، از حرفهایش برگشت!» به چه دلیل؟ به این دلیل که نشسته است و با امریکا مذاکره مى‌کند. آن‌وقت، یک یأس عمومى در تمام ملتها در آسیا و در آفریقا و در کشورهاى گوناگون و در خود اروپا و در خود امریکا به‌وجود آید. ملتهایى که امید پیدا کرده‌اند مسلمانان و حتى بعضى غیرمسلمانان ناامید شوند؛ و آن چهره‌ى با صلابت امام بزرگوارمان، که روى جمهورى اسلامى را پوشانده و آنها را وادار به حرکت مى‌کرده است، مخدوش گردد؛ و بگویند: «نه آقا! جمهورى اسلامى هم توبه کرد!» یا بگویند: «چون امام رفت، جمهورى اسلامى ایران توبه کرد!» اگر یادتان باشد، بعد از رحلت امام، یکى از شاه‌بیتهاى تبلیغاتى دشمن، همین بود که «امام رفت؛ و اینها دیگر راه امام را رها کردند.» براى این‌که همان احساس را درون ملتها به وجود آورند؛ یا این را بگویند، یا بالاتر از این را. بگویند: «امام کى گفته بود ما با امریکا مذاکره نکنیم؟! کى امام چنین حرفى زده بود؟! امام همان چند روز زمان خودش را گفته بود! همان چند وقت را گفته بود! امام کى ما را نهى کرده است؟» یعنى حتّى تصرف کنند در نظرات امام تصرّف کنند که در میانِ صدها سخنرانى و بیان قاطع و صریح، این طور اظهار شده است.

اولین ضربه‌اى که با این کار مى‌خواستند بزنند، این بود که جمهورى اسلامى را از آبروى خودش؛ از آن حیثیّت و صلابت و قدرت و قامت استوارى که در چهره‌ها و خاطره‌هاى ملتهاى مسلمان در دنیا پیدا کرده است، ساقط کنند. ملت ایران مگر ملت کوچکى است؟ ملت ایران، فلان ملتِ از زیر بوته درآمده‌ى اروپایى یا آفریقایى که نیست! ملت کهنِ ریشه‌دارى است که هزاران سال سابقه دارد. هزار و سیصد، چهارصد سال، بعد از اسلام، همیشه در اوج ملتهاى مسلمان قرار داشته است. آن‌وقت این ملت، آن هم با این انقلاب، آن هم با آن حرفها، همه چیز را گذاشت کنار و توبه کرد؟! آمد شروع کرد با امریکا مذاکره کردن؟! به صِرف این‌که جمهورى اسلامى بگوید «بله؛ ما مذاکره را قبول داریم.» یا این را بفهماند، یا طورى مشى کند که معلوم شود حرفى ندارد که با آمریکا مذاکره کند، این، اوّلین ضربه است. و بعد، تازه شروع تحمیلهاست.

شما وقتى با کسى قهرید، وقتى با کسى حرف نمى‌زنید، رودربایستى با هم ندارید. در مقابلِ هم، هیچ حالت توقّعى وجود ندارد. اما وقتى با کسى مذاکره شروع شد؛ پشت میز نشستید؛ یک قهوه با هم خوردید؛ یک گپ دوستانه هم در کنارش با هم زدید؛ در فلان محفل بین‌المللى نشستید و با همدیگر یک خرده درددل کردید؛ بعد رودربایستى به‌وجود مى‌آید. آن‌وقت، اوّلِ شروعِ تحمیلات است. بدبختیهاى انقلابهاى دنیا و تسلّط و نفوذ آمریکا همان‌طور که عرض کردم از همین جا شروع شد. مثل کشورهایى که بنده نمى‌خواهم اسم آنها را بیاورم. امروز هم آن کشورهاى بیچاره، غالباً چهره‌هاى بسیار بدى دارند. این است که روى مذاکره فشار مى‌آورند. اصرار مى‌کنند که «ایران چرا نمى‌آید با ما مذاکره کند؟» عدّه‌اى هم که آدمهایى ساده‌لوحند، یا نمى‌دانم، مرعوبند، یا بى‌اطّلاعند، یا غیر سیاسى‌اند، در داخل خودمان این حرفها را تکرار مى‌کنند. من نمى‌دانم مى‌فهمند چه دارند مى‌گویند؟!

بنده البته معتقدم: این حرفهایى که گاهى زده مى‌شود، از طرف بعضى مسؤولین درجه دو و سه‌ى نظام جمهورى اسلامى است. بحمداللَّه، دولت و رئیس جمهور و وزرا، به فضل پروردگار، در آن قدرتِ روحى و معنوى واقعى و صحیح قرار دارند و براى خدا ایستاده‌اند. اما بعضى از این درجه دومیها و سومیها، که غالباً آدمهاى غیرمسؤولند، گاهى زمزمه مى‌کنند: «چرا اینها با آمریکا مذاکره نمى‌کنند؟ چرا نمى‌گویند؟ چرا نمى‌روند حرف بزنند؟ حرف زدن چه ضررى دارد؟!» خیال مى‌کنند حرف زدن دو نفر آدمِ معمولى است که گوشه‌اى بنشینند و صحبت کنند. نمى‌فهمند این مذاکره‌اى که دشمن این قدر روى آن اصرار مى‌کند، چه خطرات بزرگى براى جمهورى اسلامى دارد؛ که من شمّه‌اى از آنها را عرض کردم.

بنده معتقدم که تکرار این حرفها از طرف آنها هم، کار بدى است. من این را عرض مى‌کنم. این نظر بنده است. بنده معتقدم: براى رایج کردن یک گناه در عمل، یکى از راههایش این است که آن گناه را در زبانها رایج کنند. آن قدر بگویند که قبحش از بین برود! شما قضیه‌ى فلسطین و سرنوشت شومى را که بعضى از فلسطینیها براى خودشان و ملت فلسطین قبول کردند، ببینید! امروز این تجربه‌ى بسیار عظیم و عبرت بزرگى است. از بس مدام در گوشه و کنار، کسى چیزى گفت و دیگران به او تشر نزدند! هى گفتند: «چه مانع دارد که ما با اسرائیل صحبت کنیم؟!» دیگر نگفتند: «دشمنِ غاصب!» نگفتند: «این دشمنِ غاصب است. این در خانه‌ى فلسطینها نشسته است. چه مذاکره‌اى؟! مذاکره‌ى با او این است که بگویند فلان فلان شده، از خانه ما برو بیرون!» مذاکره‌ى با غاصب، این است. مذاکره‌ى با ظالم این است که بگویند: «فلان فلان شده، چرا این قدر ظلم مى‌کنى؟!» مذاکره، یعنى این. واِلّا، مذاکره‌ى دوستانه، که بروند و بگویند و بخندند و او چیزى بگوید و این چیزى بگوید و بعد چانه بزنند، و این‌که گفته شود «دیگر با غاصب این حرفها را نداریم»، چه معنى دارد؟! هیچ کس هم به آن کسانى که هى اسم مذاکره با اسرائیل را آوردند و آوردند و آوردند، تشر نزدند، تا عیب و قبحش در نظرها از بین رفت و آخرش به این روز تلخ و سیاه رسید. نکند کسانى که هى اسم مذاکره را این‌جا و آن‌جا و در داخل ملت ایران مى‌آورند، قصدشان اینها باشد! ملت ایران، ملتى است که احتیاج به مذاکره و مراوده و ارتباط با دشمن مستکبر ندارد. مگر شما ضعیفید؟! مگر ملت ایران ملت کوچکى است؟! مگر ملت ایران، قدرت دفاع از خود را ندارد؟! ما چه احتیاج داریم به این‌که به درِ خانه‌ى مستکبرین، مستبدین و دیکتاتورهاى بین‌المللى برویم؟! من سال گذشته گفتم: این آقایانى که اسم دمکراسى را مى‌آورند و پرچم دمکراسى را به اصطلاح و به ظاهر براى ملتهاى خودشان بلند کرده‌اند، همان هم دروغ است و دمکراسىِ واقعى در این‌گونه کشورها نیست. همانها در سطح بین‌المللى، یک دیکتاتورى عظیم و خونین به راه مى‌اندازند. هر جا دلشان مى‌خواهد وارد مى‌شوند، هر جا دلشان مى‌خواهد تفحّص مى‌کنند، و متأسفانه دستگاهى هم آن‌جا درست شده است به عنوان ابزارى در در دستِ اینها. یعنى سازمان ملل و شوراى امنیت! چه لزومى دارد ما سراغ دیکتاتورها برویم؛ در مقابل آنها تعظیم کنیم و بگوییم: «بفرمایید با ما مذاکره کنید؟!» نه آقا! این دیکتاتور، همان دیکتاتورى است که این ملت، آن‌وقت که هیچ چیز نداشت، با مشت خالى و با شعار او را از خانه‌ى خود بیرون کرد. این، همان دیکتاتور است.

آن روز که دنیا دو قطبى بود البته مى‌گویند: امروز یک قطبى است براى ما خطرناکتر بود. به خاطر این‌که آن دو قطب، در صد مسأله با هم اختلاف داشتند، اما در قضیه‌ى ایران، با هم اختلافى نداشتند. نمونه‌اش را دیدید که هر دو، در جنگ، به عراق کمک کردند. هم امریکاییها کمک کردند، هم شورویها. «ناتو» هم کمک کرد. «ورشو» هم کمک کرد. همه به عراق کمک کردند. امروز خیلى از کشورها هستند که آن‌طور، زیر بار امریکا نیستند. البته یک تبعیت مختصر، دارند. اما در آن روز که شوروى بود، کلّ اروپاى غربى هم به یک معنا در اختیار امریکا بود. اروپاى شرقى هم در اختیار آن یکى بود. بقیه‌ى جاهاى دنیا نیز همین‌طور. همه‌ى دنیا، به رهبرى امریکا و شوروى، آن روز متّفق القول شدند براى این‌که ایران را در این جنگ شکست دهند و نتوانستند. این‌که مالِ تاریخ گذشته نیست. این مالِ همین چند سال قبلِ خودِ ماست. آحاد ملت ایران به چشم خودشان دیدند. مگر نبود که این دو قدرت متّحد شدند براى این‌که شاید بتوانند خوزستان را از ایران جدا کنند؟! شاید بتوانند جمهورى اسلامى را ذلیل کنند، ضعیف کنند، سرنگون کنند و نتوانستند؟! مگر غیر از این است؟! آن روز دو قدرت بودند، هر دو هم قوى، هر دو هم در قضیه‌ى ایران، متّحد و نتوانستند کارى کنند. امروز اینها چه کار مى‌توانند بکنند؟! چرا مى‌ترسید؟! چرا قرآن را نمى‌خوانیم که این‌قدر تکرار مى‌کند: «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل.»  چرا از دشمن مى‌ترسید؟! دشمنِ ضعیف، دشمنِ ناتوان، دشمنى که همین امروز هم براى این‌که ایران را زیر فشار قرار دهند، دریوزگى اروپا را مى‌کند. سراغ این کشور و آن کشور اروپایى مى‌رود که «بیایید با ما همدست شوید، شاید بتوانیم به ایران فشار بیاوریم.» این، دلیلِ این نیست که به تنهایى نمى‌تواند فشار بیاورد؟! این، دلیل بر این نیست که این ملت عظیم، با این قدرت معنوى و اسلامى، بر قدرت مادّى او، تا به حال فائق آمده است؟! چرا فکر نمى‌کنند؟!

خدا را شکر مى‌کنیم که ملت ما بیدار است. خدا را شکر مى‌کنیم که جوانان ما بیدارند. خدا را شکر مى‌کنیم که شما دانشجویان بیدارید. اما دانشجویان! بیدار بمانید. این وضعِ دانشگاهى که امروز هست، من به شما صریح بگویم: من این وضعیت را نمى‌پسندم. دانشجویى که اصلاً نفهمد در دنیا چه مى‌گذرد، این دانشجو، دانشجوى زمان خودش نیست؛ مرد زمان خودش نیست. دانشجو باید احساس سیاسى داشته باشد، درک سیاسى داشته باشد، تحلیل سیاسى داشته باشد. بنده در قضایاى تاریخ اسلام این مطلب را مکرّراً گفته‌ام که، چیزى که امام حسن مجتبى علیه‌السّلام را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود. مردم، تحلیل سیاسى نداشتند. چیزى که فتنه‌ى خوارج را به‌وجود آورد و امیرالمؤمنین علیه‌السّلام را آن‌طور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آن‌گونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود واِلّا همه‌ى مردم که بى‌دین نبودند. تحلیل سیاسى نداشتند. یک شایعه دشمن مى‌انداخت؛ فوراً این شایعه همه جا پخش مى‌شد و همه آن را قبول مى‌کردند!

چرا باید این‌طور باشد؟! اگر ملت، هوشیارى لازم را داشته باشد، شایعه‌ى دشمن مثل برف و یخى زیر آفتاب است. چه کسى باید این کار را بکند؟ شما جوانان باید بکنید. بنده با شما جوانان عزیزمان، حجّت خدا را تمام مى‌کنم. من به شما عرض کردم و گفتم.

پروردگارا! من از این ملت این‌گونه احساس مى‌کنم. خود من هم این‌گونه‌ام؛ ما از راه و اراده و خواست تو، به خاطر خواستِ دشمن، بر نخواهیم گشت. این ملت، این‌طور دارد حرکت مى‌کند و من این را مشاهده مى‌کنم. ما با قدرت این ملت، در مقابل هیچ قدرت بزرگ جهانى، احساس ضعف نمى‌کنیم.

بنده مى‌بینم دشمن مى‌خواهد با ترساندن، کار خودش را پیش ببرد. ما به اتّکاى قدرت الهى که مجسّم در قدرت ملت بزرگ ماست، از دشمن مستکبرِ متکبّر، نمى‌ترسیم. معتقدیم کارى نمى‌تواند بکند. «انّ کید الشیطان کان ضعیفاً.»  این، قرآن است. قرآن را باید باور کرد. کید شیطان، ضعیف است. اگر روزى در قرآن این را مى‌خواندیم و از روى ایمان و تعبّد، فقط قبول مى‌کردیم، خدایا تو شاهدى که امروز این را از روى تجربه هم قبول کرده‌ایم. تجربه هم همین را نشان مى‌دهد. اگر شیطان ضعیف نبود، جمهورى اسلامى را تحمّل نمى‌کرد. ببینید چقدر با جمهورى اسلامى دشمنند. مى‌بینید که «قد بدت البغضاء من افواههم» . رئیس جمهور امریکا را ببینید! آن وزیر امور خارجه‌ى بدشکلش را ببینید! راجع به جمهورى اسلامى که حرف مى‌زنند، نفرت و بغضا و دشمنى ملت ایران و جمهورى اسلامى، از سر و صورتشان مى‌بارد. اما چرا با این همه نفرت، نمى‌توانند هیچ غلطى بکنند؟ چرا؟ علت چیست؟ چه دلیلى دارد؟ کى شما را نگهداشته است؟ کى مانع از ضربه زدن آنها شده است؟ کى مانع شده است از این‌که محاصره‌ى اقتصادى کامل و تام و تمامى بکنند و به تعبیر خودشان، پدر ملت ایران در بیاورند؟ آن‌وقت بعضى از این آدمهاى ساده‌لوحِ ضعیف‌النّفس هم، همینها را تکرار مى‌کنند که «آقا! پدر ملت ایران را در مى‌آورند!» غلط مى‌کنند! مگر مى‌توانند پدر ملت ایران را در بیاورند؟! اینها کسانى هستند که ملت ایران پدرشان را درآورده است. بنابراین، ضعف دارند. قدرتِ آن‌چنان ندارند. البته، شرطش این است که ملت ایران، همین‌طور که بحمداللَّه تا امروز در صحنه بوده است، در صحنه باشد. شرطش این است که خنّاسها و وسواسها نیفتند توى مردم، دل آنها را خالى کنند که «آقا چنین شد، آقا چنان شد. آقا مى‌زنند، آقا مى‌برند.» نه آقا! این حرفها چیست؟! ما یک ملت قوى و مستحکم هستیم. ما که فلان کشور دو، سه میلیونى فلان گوشه‌ى آفریقا نیستیم که هر غلطى دلشان خواست، بتوانند با ما بکنند. ما ملتى در مرکز مدنیّت تاریخى دنیا، و امروز هم در سر یک چهار راه مهم از چهارراههاى جهانى هستیم.

خدا ما را این‌گونه قرار داده است. شصت میلیون هم بحمداللَّه جمعیتیم. مردممان مردم شجاعى هستند؛ مردم قوى‌اى هستند. جنگ تحمیلى هم کاملاً همه چیز را روشن کرد. خوشبختانه ملتهاى دور و بر ما هم، همه نسبت به ملت ما همین احساس را دارند. دیدید وقتى رئیس جمهور ما به این چند کشورى رفت که هشتاد سال روى اینها کار شده بود که اسلام را به فراموشى بسپارند، آمدند و از او مثل یک عزیز و محبوب استقبال کردند! این، به خاطر چیست؟ از اسم افراد خوششان مى‌آید؟ از آدمهاى بخصوصى خوششان مى‌آید؟ نه! به خاطر اسلام است. به خاطر این است که این ملتْ مسلمان است، رئیسِ این ملتِ مسلمان را دوست مى‌دارند. به خاطر جمهورى اسلامى است. این، وضع بین‌المللى ماست. البته در جاهاى دیگر نیز همین‌طور است. ما هر جاى دنیا که رفتیم، همین‌طور بود. این را بدانید! وضع بین‌المللى ما، این است. وضع داخلى ما، این است. وضع معنوى ما، این است. امکانات این کشور، این است.

 

آحاد این ملت، باید دست به دست هم بدهند و کشور خودشان را با قدرت بسازند. ما احتیاجى به کسى نداریم. از کسى هم نمى‌ترسیم. ما را نخواهند بى‌خود مجبور کنند و در رودربایستى و فشار و مانند اینها قرار دهند که «نمى‌شود! بالاخره امریکاست. چه کار مى‌شود کرد؟» این حرفها یعنى چه؟! بگذار آنها با خودشان فکر کنند و بگویند: «این ایران است. کاریش نمى‌شود کرد. باید طورى، با او کنار آمد.» بحمداللَّه، همین هم شده است. به فضل الهى و تا وقتى که توجّهات ولى‌عصر ارواحنافداه به شما ملت هست که ان‌شاءاللَّه این توجّهات همیشه باشد بدانید که هیچ آسیبى کسى به شما نمى‌تواند برساند.

بیانات امام خامنه ای در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان به مناسبت «روز ملى مبارزه با استکبار»، (12/08/1372)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی